عباس نعمتی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

به مهاجران الی الله


سنگ ها داشت فراوان می رفت
تا به پیشانی شیطان می رفت

لشکر ابرهه از راه رسید
که در این راه مسلمان می رفت

کربلا باز نمایان شده بود
اشک از خون شهیدان می رفت

حرم امن پر از خون می شد
حرمت کعبه ز انسان می رفت

مژده عید غدیر آمده بود
عید قربان پریشان می رفت

داشت کم کم همه جا شب می شد
دهمین روز به پایان می رفت

نیزه داری پی انگشتر بود
نعل ها بر سر قرآن می رفت

میزبان ها همه آماده شدند
به سر نی سر مهمان می رفت

عباس نعمتی

۰۸ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس نعمتی

نوروز بدون تو به مهر افتاده



در گوشه چشمان تو سِحْر افتاده
خورشید پریشان به سپهر افتاده
تقویم پر از بهار یا پاییز است
نوروز بدون تو به مهر افتاده

عباس نعمتی
۰۳ مهر ۹۴ ، ۱۳:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس نعمتی

نه شب عرفات و عید قربان یک روز



محرم شده است کعبه امشب دیگر
لبیک گرفته است بر لب دیگر
این حج هزار و چندمین است آقا؟
امسال که می رسی تو یک شب دیگر؟

قرآن شده بود نا مسلمان یک روز
می گشت به دور کعبه قرآن یک روز
تا سعی سفا و مروه قرآن می رفت
نه شب عرفات و عید قربان یک روز



...باز با گریه به سویت آمد
زائری گفت که محشر اینجاست
باز من نیز به حج آمده ام
کعبه و مروه و مشعر اینجاست

پیر مردی که نیامد امسال
گفت قربان مسافر هایت
قسمتم نیست بیایم امسال
شده ام زائر زائر هایت

زائری بین دعایش می گفت:
بعد مادر به جوادت آقا. . .
چه شلوغ است حریمت هر شب
چه ولادت چه شهادت آقا

باد با نغمه هوهو می رفت
در رواق تو به هر سو می رفت
دشت تا بوی گل او می رفت
چشم صیاد از آهو می رفت

آمدم من متولد شده ام
نقطه ی اول بسم الله م
حرمت گرچه بهشت است آقا
از تو یک کرب و بلا می خواهم

عباس نعمتی
۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۳:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس نعمتی

انگار سر نیزه نشینی را دید...


افتادن عرش بر زمینی را دید
خونی شده بود رنگ زینی را دید
از نیزه صدای صوت قرآن آمد
انگار سر نیزه نشینی را دید


عباس نعمتی

۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۲:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عباس نعمتی