چو بویت بشنود باران چشمانم

گلستان می شود یک شب بیابانم

ز دوریت نوایی نغز می سازم

و همچون تار گیسویت پریشانم

برای دیدن جای قدم هایت

شبم تا صبح را در کوچه می مانم

نگاه انداختی بین خیال من

دوباره عطر آگین شد شبستانم

پرم از آرزوی وصل تو اما

بیا و باز از عشقت بنوشانم

برایت باز کردم لای قرآن را

پر است از برگ نرگس لای قرآنم

"و من آیاته..." آمد، که می آیی

زمینی مرده در سودای بارانم

تمام شاپرک ها چشم در راهت

بیا و سبز کن گل های گلدانم


.......


 یار شاید که مسافر باشد

شاید این جمعه آخر باشد

همه جا عطر گل یاس شده

تازه دوری تو احساس شده

آیه ها باز زمین گیر شدند

کعب ها عالم تفسیر شدند

باز هم بر سر نی قرآن شد

باز اسلام ابو سفیان شد

مشرکان مکر جدید آوردند

دین اسلام یزید آوردند

ما ولی باز حسینی هستیم

همه فرزند خمینی هستیم

خاک اسلام پر از مختار است

خامنه ای همه جا بیدار است

خادم کعبه سعودی نشود

دین اسلام یهودی نشود

چشم در راه بهاریم بیا

عشق دیدار تو داریم بیا...


عباس نعمتی